جدول جو
جدول جو

معنی گاو زادن - جستجوی لغت در جدول جو

گاو زادن
(زَبَ اَ دَ)
کنایه از میراث و نفع یافتن. (برهان). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع کلی یافتن. (آنندراج) :
به هندوستان پیری از خر فتاد
پدرمرده ای را به چین گاو زاد.
نظامی (از آنندراج).
امری عجیب و غریب سانح شدن، لیکن ظاهر آن است که گاو زادن تنها بدین معنی نیست. بلکه به چین گاو زادن (است) چه مشهور است که در چین گاو نمی زاید پس گاو زادن عجیب درآنجاست نه هر جا. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
گاو زادن
گاو زادن برای کسی یا گاو کسی زادن، نفعی غیر مترقب بدو رسیدن انتفاع کلی یافتن او: بهندوستان پیری از خر افتاد پدر مرده ای را بچین گاوزاد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو دادن
تصویر گرو دادن
چیزی را به رهن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
در باور قدما گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱ - ۹)
فرهنگ فارسی عمید
(وِ دَ / دِ)
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته:
در دخل هر شحنه و محتسب را
گشاده ست تا هست ازارت گشاده
ز احداث فسق تو مر این و آن را
زهی نان پخته زهی گاو زاده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو زاده
تصویر گاو زاده
زاییده گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
نوبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دولپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره گاو زبانیان میباشد. گیاهی است علفی و یک ساله بارتفاع 30 تا 70 سانتیمتر و دارای ساقه منشعب و شیاردار و پوشیده از تار های خشن که امروزه در غالب نقاط اروپا و شمال افریقا و اکثر نواحی آسیا (از جمله ایران) بحالت وحشی میروید و بعلاوه بمنظور استفاده های درمانی در برخی نقاط کشت میشود. برگهای گاو زبان منفرد و پوشیده از تار های خشن است. برگهای قاعده ساقه آن دارای دمبرگ مشخص ولی برگهای قسمت انتهایی ساقه کوچکتر و تقریبا بدون دمبرگند. گلهای آن ابتدا قرمز مایل به بنفش اند ولی بتدریج برنگ آبی زیبا در میظیند و بندرت گلهای سفید و گلی رنگ هم در آن دیده میشود. میوه اش چهار فندقه یی است و درون هر فندقه یک دانه بدون آلبومن است. قسمت مورد استفاده این گیاه غالبا گل و گاهی هم سر شاخه های گلدار آن است. گل گاوزبان دارای اثر معرق و مدر و نرم کننده است و جهت رفع سرفه نیز مصرف میگردد لسان الثور کحیلا حمحم ابوالعرق بوغلص. یا گاو زبان جنگلی. گونه ای گاو زبان که دارای گلهای درشت تر است و همان اثرات درمانی گاو زبان کوهی را دارد. یا گاو زبان کوهی. گونه ای گاو زبان که گلهایش کوچکتر و آبی رنگند و همان اثرات درمانی گاوزبان جنگلی را دارد. یا گاو زبان معمولی. گاو زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گال دادن
تصویر گال دادن
فریب دادن، بازی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
((دَ))
حق تقدم برای حریف قایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
((وِ زَ))
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو ماهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
إلى الغاز
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
Rev
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
accélérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
acelerar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
להאיץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
تیز کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
গতি বাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
เร่งความเร็ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
kuharakisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
hızlandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
加速する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
加速
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
mempercepat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
가속하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
beschleunigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
तेज़ी से चलाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
versnellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
accelerare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
acelerar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
прискорювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
przyspieszać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گاز دادن
تصویر گاز دادن
ускорять
دیکشنری فارسی به روسی