جدول جو
جدول جو

معنی گاو زادن - جستجوی لغت در جدول جو

گاو زادن
گاو زادن برای کسی یا گاو کسی زادن، نفعی غیر مترقب بدو رسیدن انتفاع کلی یافتن او: بهندوستان پیری از خر افتاد پدر مرده ای را بچین گاوزاد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاو زاده
تصویر گاو زاده
زاییده گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
نوبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو دادن
تصویر گرو دادن
چیزی را به رهن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی است از رده دولپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره گاو زبانیان میباشد. گیاهی است علفی و یک ساله بارتفاع 30 تا 70 سانتیمتر و دارای ساقه منشعب و شیاردار و پوشیده از تار های خشن که امروزه در غالب نقاط اروپا و شمال افریقا و اکثر نواحی آسیا (از جمله ایران) بحالت وحشی میروید و بعلاوه بمنظور استفاده های درمانی در برخی نقاط کشت میشود. برگهای گاو زبان منفرد و پوشیده از تار های خشن است. برگهای قاعده ساقه آن دارای دمبرگ مشخص ولی برگهای قسمت انتهایی ساقه کوچکتر و تقریبا بدون دمبرگند. گلهای آن ابتدا قرمز مایل به بنفش اند ولی بتدریج برنگ آبی زیبا در میظیند و بندرت گلهای سفید و گلی رنگ هم در آن دیده میشود. میوه اش چهار فندقه یی است و درون هر فندقه یک دانه بدون آلبومن است. قسمت مورد استفاده این گیاه غالبا گل و گاهی هم سر شاخه های گلدار آن است. گل گاوزبان دارای اثر معرق و مدر و نرم کننده است و جهت رفع سرفه نیز مصرف میگردد لسان الثور کحیلا حمحم ابوالعرق بوغلص. یا گاو زبان جنگلی. گونه ای گاو زبان که دارای گلهای درشت تر است و همان اثرات درمانی گاو زبان کوهی را دارد. یا گاو زبان کوهی. گونه ای گاو زبان که گلهایش کوچکتر و آبی رنگند و همان اثرات درمانی گاوزبان جنگلی را دارد. یا گاو زبان معمولی. گاو زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گال دادن
تصویر گال دادن
فریب دادن، بازی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
((دَ))
حق تقدم برای حریف قایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
((وِ زَ))
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو ماهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
در باور قدما گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱ - ۹)
فرهنگ فارسی عمید
तेज़ी से चलाना
دیکشنری فارسی به هندی
เร่งความเร็ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
গতি বাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گام زدن
تصویر گام زدن
قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
فرهنگ فارسی عمید